سیسمونی - 3
این یکی دو روز ، هر سال ، من توی حال خودم نیستم ... نه بگم هیئت می رم ، نه گریه می کنم ، نه کار خاصی ازم برمیاد ... به شدت غمگینم ... غمی که با تصور بزرگترین خوشحالیهای دنیا هم از دلم نمی ره ...
سلام بر بزرگترینهای این دو روز... سلام بر حسین ... سلام بر ابالفضل ... سلام بر بچه هایی که این روزها مادرانشان را بیشتر درک می کنم ...
هر جا دلتون شکست، یاد ما هم باشین ... التماس دعا...
و حالا برای این که کارام عقب نیفته عکسای سری بعد رو می ذارم!
سرهمی پیشبندی خوشگل شما!
عاشق این لباستم!
کاپشن:
با این سه تیکه چقده خوشمزه میشی!
اینو خاله ندا و دایی مهدی همون ماههای اول برات خریدن:
این ست کاپشن شلوار لی رو بابا یدی با ذوق برات انتخاب کرد:
این دو تا رو با هم بپوشی چیییی میشی!
بابا مهدی به خاطر نوشتۀ این بلوز عاشقشه!
ای خدا تاپ شلوارکاتو!
ژاکت خوشگلت:
فعلا...