هفته 21...
سلام طالبی شیرین من!
اولین سفرتو رفتی بسلامتی... گفته بودم یه مامان بابای گشتول داری، ولی خب فرصتش و شرایطش و اینکه اجازۀ دکتر باشه نبود...
سه روز و نصفی رفتیم کیش... اولین روز هوا خیلی گرم بود و توی کشتی آکواریوم، کلی عرق ریختیم، البته من بیشتر نگران بابایی بودم... آخه بدجوری داشت آب بدنشو از دست میداد... بعد که برنامۀ کشتی تموم شد توی اسکله حالمون بد شد! یعنی همش حس می کردیم یکی داره ما رو میکشه پایین! منم تپش قلب بدی داشتم... سریع آب میوه و آب معدنی خنک و... تازه اینم بگم من کلی خاکشیر آبلیمو درست کرده بودم و اونا رو هم خورده بودیم... مرکز خرید ونوس نزدیک اسکله بود، گفتیم بریم داخلش بهتر بشیم، بابایی دو قدمم نمی تونست بیاد تا دم مرکز خرید که شاید روی هم رفته 100 مترم نبود تاکسی گرفتیم! یعنی گفتم بدونی در چه حد حالمون قروقاطی شده بود! :) بعد نشستیم و کلی آب خنک خوردیم... من خوب ِ خوب بودم... ولی بابایی بنده خدا رنگش پریده بود و بی حال شده بود... نیم ساعتی نشستیم و بعد که خنک شدیم به کارمون رسیدیم...
جونم برات بگه که مامان قشنگ مهربون پول ریخته بود به حساب من و رفتیم دنبال کالسکه و کریر برات... من و بابایی از دو سه ماه پیش کالسکه مک لارن رو برات در نظر گرفته بودیم... از نزدیکم دیده بودیم... کالسکه عصایی سبک... به نظرمون کالسکه های مبله سنگین و سخت بود و تا هم نمیشد... مک لارن که توی هیچ جای کیش شعبه نداشت و فهمیدیم کلا دیگه توی ایران شعبه نداره و اگه مشکلی هم براش پیش بیاد با خداست! با این همه بازم ترجیح دادیم بی خیالش بشیم بیایم تهران بخریم... ولی رفتیم توی بی بی کیش... و یه نمونه کالسکه فارلین بهمون معرفی کردن که سریع من و بابایی عاشقش شدیم... رنگ فیروزه ایشم داشت و همون موقع خریدیمش... البته کلی توضیح برامون داد و با اینکه عصایی نیست ولی مثل کوله پشتی جمع میشه و خیلی مزایا داره... کریر هم از همون مارک گرفتیم خیلی سبکه و گودم نیست... همۀ فاکتورایی که مد نظرمون بود... و فردای اون روز فرستادن برامون دم اتاقمون توی هتل...
کلی هم برات لباس خریدیم... اسباب بازی...
من عاشق این لباستم عزیزم...
یعنی هی تصورت میکنم توی این لباس هی دلم غش میره!
این سه تیکه رو هم خیلی دوست دارم... از نکست برات خریدم... (ای کلک مارک پوش شدیا!)
کلی هم دنبال کاپشن گشتیم ولی خب کم بود... اما این چشممونو گرفت و چون زیپ هم داره خیلی راحت می تونیم تنت کنیم عزیزم...
خیلیای دیگه هم هست ولی خب همینارو فعلا میذارم برات گلم... اسباب بازیا هم همه خونۀ مامان قشنگه... بنده خدا فعلا یه اتاق رو خالی کرده! تا وقتی کم کم از اونجا همه چی رو بیاریم اتاق خودت...
دیروز رفتم دکتر... چکاپ ماهانه... دکتر وقتی وزن منو دید گفت خیلی کمه! چرا اینقده کم زیاد شدی!؟ از قبل از بارداری تا الان کلا 2 کیلو... گفت بچه که شمای نازنازی باشی اندازت خوبه منتها برای من ممکنه مشکل پیش بیاد و بدنم تحلیل بره... آخه مامانی من نمی تونم زیادتر از این بخورم! الان مثل قبل می خورم و تغذیم مشکلی نداره ولی وزنم زیاد نمیشه! دکتر گفت بستنی بخورم اما آخه من چیکار کنم که بستنی خور نیستم؟
تازشم طالبی خوشمزۀ من سعی کن یه کم مامانُ خوشحال کنی و بیشتر وول بخوری! البته یه کشفی تازگیا کردیم اونم اینه که به آناناس علاقه داری! :) قربونت برم...
تصویر شما در هفتۀ 21: