هیرادهیراد، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

مزمزۀ عشق ما: هیـــــــــــراد

گوشی من... عکسای شما...

1393/4/30 14:45
نویسنده : مامان نغمه
355 بازدید
اشتراک گذاری

شما رو آماده کردم، وسایل خودمم برداشتم که بریم خونۀ مامان قشنگ... برای اولین بار گفتم به جای آژانس یا نهایت تاکسی، با اتوبوس بریم... از اونجا می خواستم برم پیش بابا که بریم هایپر می خرید کنیم... توی اتوبوس یه خانم پیرزن کنارم نشست البته ننشست یه طوری دولا شده بود و میله ما رو گرفته بود که تعجبمو برانگیخته بود... هیچ کسی دیگه هم نبود... خلاصه کنم... یه مدتم با من حرف زد... پیاده شدم دیدم در جلویی کیفم بازه و ... گوشیم نیست! فک کردم شاید جا گذاشتم خونه... شمارو سپردم به مامان قشنگ و تندی دویدم سمت خونه... اصلا انگار نمی رسیدم... دلم برای گوشیم نمی سوخت، دلم برای عکسای شما می سوخت که 280 تا بود و همشم مال سفرمون بود... و من قصد داشتم همون روز منتقلشون کنم... و رسیدم خونه و هر جا چشم چرخوندم نبود... آره دزدیده شده بود... و هر چی شمارمو میگرفتم خاموش... به همین راحتی... کلی گریه کردم... فقط و فقط به خاطر عکساو فیلمای سفر... دلم آتیش گرفت واقعا... ولی خب تجربه شد برام که دیگه زود عکسارو بریزم توی کامپیوتر... یه سری از عکسای سفر رو که وایبر کرده بودم برای مامان قشنگ تونستم به دست بیارم... چند تا هم بابا مهدی گرفته بود اونام هست... فقط همین... عیب نداره... تجربه شد برام...

و چه راحت... چه راحت مال همدیگه رو صاحب میشیم!

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

ابجی سجا
4 مرداد 93 14:55
لالالالا بخواب دنيا خسيسه واسه كسي كمتر مينيويسه يكي لبهاش هميشه غرق خنده س يكي پلكاش تو خوابم خيس خيسه يكي داره هزارويك ستاره يكي جز ياد تو هيچي نداره....
مامان ماهان
5 مرداد 93 14:19
اشکالی نداره عزیزم خوب درکت میکنم منم گوشیم یک جورایی گم شد ،یا زدن نفهمیدم اولین کادوی همسری بود اما اتفاقیه که افتاده بهش فکرنکن.
مامان نغمه
پاسخ
حیف باشه عزیزم
مادرانه
6 مرداد 93 3:56
فدای سر هیراد شد.خدارو شکر که حالا ی چندتایی عکس هست تا بعدهایادی از این دوران بکنید وخاطره ش روزنده کنید
مامان نغمه
پاسخ
آره مامان چه خوب که برات فرستادم
حبه قند
12 مرداد 93 0:19
انشاله نخوره خاله.
مامان طاها
13 مرداد 93 23:22
سلام خانمی وای خیلی ناراحت شدم.این تجربه تلخ واسه من هم پیش اومده خانمی ا.ما نامزد بودیم سفر اولمون را تصمیم گرفتیم بریم مشهد .بله خانم رفتیم و کلی عکس گرفتیم اومدیم و همه ی عکس ها را زدیم کامپیوتر.ولی زدن همانا و پریدن همه ی عکس ها همانا.بله کامپیوترمون هاردش مشکل داشت بخاطر همون همه ی عکس های زیبامون پرید.ومن 1 ماه اصلا حالم خوب نبود.حالا خانمی واقعا میفهمم و درکت میکنم.حالا درسته ادم باز هم میره ولی ادم دوست داره تو هر دوره ای که رفته سفر عکس داشته باشه.اشکالی نداره عزیزم زندگی همینه دیگه........
مامان نغمه
پاسخ
آخی عزیزم شما هم تجربه تلخی داشتی که... الهی که دیگه همیشه شادی و شیرینی باشه
مامان بهراد
14 مرداد 93 16:49
آخ خیلی ناراحت شدم. فدای سرتون
مامان نغمه
پاسخ
قربونت
مامان جون
28 مرداد 93 14:04
آخی ، اشکال نداره فدای سرتون . ایشالله که دیگه هیچ وقت از این اتفاقا براتون پیش نیاد. ماشاالله پسرتون خیلی نازه خدا براتون نگهش داره