هیرادهیراد، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

مزمزۀ عشق ما: هیـــــــــــراد

هفته 36

1392/9/14 14:05
نویسنده : مامان نغمه
446 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم...

قربونت برم...

دیروز با بابایی رفتیم دکتر... یعنی من با آژانس از خونه، بابا از شرکت اومد... و دکتر مثل همیشه همه چی رو چک کرد و این بار... این بار برگۀ معرفی به بیمارستان رو هم نوشت! البته اسم بیمارستان رو نیاورد تا قطعی کنیم... این حال عجیبی بهم داد... یعنی هر آن ممکنه تو بیای... البته من از خدا می خوام که سر ساعت و روز مقررت بیای... هفتۀ بعد هم باید برم سونو... سونوی آخر که دیگه همه چی راحت چک بشه و تاریخ نهایی...

این روزا کارام زیاده... کارای ذهنم، فکرم، دلم... و از همه مهمتر کارای اداره که توی خونه دارم انجام میدم! باید تعهداتم تموم بشه... خدا کنه به همشون برسم...

برای شما یه ست زنبوری آتلیه بافتم... پتویی هم که می بافتم تموم شد... حالا یه چیز دیگه دستم گرفتم! ولی از بس گزگز انگشت دارم هی عقب می افته! ببین تا حالا چند تا عکس بدهکارما...

ساک بیمارستانی شما رو بستم... البته یه سری چیزا که خوندم دیدم بعضی وسایلو کم گذاشتم باید دوباره از نو ببندم... البته با بابایی اینکارو کردیم...

ساک خودمم دارم آماده میکنم...

وسایلی هم که باید ببریم خونۀ مامان قشنگ همینطور... چون ما از بیمارستان یه سره به امید خدا می ریم اونجا دیگه... باید گهوارۀ شما رو هم ببریم اونجا...

قول میدم روزای باقیمونده رو تندتند بیام...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

آتا
14 آذر 92 16:12
عزیزم. تیگر بالای وبلاگو دیدم 8 ماه و 6 روز واقعا دیگه چیزی نمونده. خوش به حال هیراد با این مامان هنرمند که حواسش به همه چیز و همه جا هست. لباس زنبوری اتلیه فکر کن.چند ماهگی هیراد گلی قراره زنیوری بشه مامانش؟ برات بهترین ها رو میخوام نغمه عزیز
مامان نغمه
پاسخ
لطف داری گلم ایشالا برای 10 روزگیشه این ست آتلیه قربونت برم
ماردانه
15 آذر 92 23:04
زیاد خودتو خسته نکن سعی کن این روزارو با آرامش بگذرونی قربونت برم...گز گز دستتم مربوط به همین بافتنی هاست چون تجربه دارم میگم ...سعی کن که دیگه نبافی مامانم ...باور کن که راست میگم ...نغمه جان ساکو که میبندی بعدا برام بگو دقیق چی گذاشتی ی وقت چیزی جا نمونه هاااا
مامان نغمه
پاسخ
نه مامانی، گز گزم مال عصب دستمه! قبل از بافتنیا بود انگشتامم میگیره تازه! چشـــــــــــــم...
زهرا
16 آذر 92 8:56
آخی کم کم داری به روزهای آخر نزدیک میشی.میگم چه زود گذشت این نه ماه...البته برای من زود گذشته حتمی برای تو دیر و کشدار گذشته....چه خوب که ساکتو بستی نغمه جانم.حالا دیگه استرس اومدنه زود هنگام نی نی رو نداری.البته ایشالا که سروقت بیاد نی نی .ایییییییییییییی جونم لباس زنبوری .بوس این روزا بیشتر استراحت کن عزیزم .دیگه لباس هم نباف
مامان نغمه
پاسخ
این روزا باید به هر ترفندی زود بگذرن... با هر حربه ای زود نگذشت... شیرین ولی سختتتتتت گذشت...
سعیده
16 آذر 92 15:11
وای نغمه جون چه حس خوبی داره این روزا! منم مثل تو خیلی مشغولم و هم فکرم مشغوله ! چه باحال که دکترت بهت معرفی بیمارستان داده . راستی دکترت چه روزی رو برای زایمانت تعیین کرده ؟ من 27 دی . اولین روز آخرین پرم 20 فروردین بوده. ولی همه جا توی اینترنت که برام حساب می کنه 24 دی هستش.من هم مثل تو ساک بیمارستانمو بستم . هیراد خیلی اسم قشنگیه واقعا مبارکش باشه. راستی سیسمونیه نی نی مون هم که حرف نداشت ایشالا به سلامتی استفاده کنه. مواظب خودت باش عزیزم ایشالا نی نی هامون به سلامتی بیان تو بغلمون
مامان نغمه
پاسخ
واقعا عزیزم... ایشالا خدا به هر کی دوست داره این روزا رو هدیه کنه... هشتم دی عزیزم... من آخرین پریم 8 فروردین بوده... مبارک باشه ساک بستنت عزیزم... مرسی از لطفت... ایشالا ایشالا
پرتو
17 آذر 92 15:28
خدا رو شکر که دیگه چیزی نمونده تا روز دیدار نینی گلت انشاالله همین مدت کوتاه هم به راحتی بگذرونی مواظب خودت باش دوستم
مامان نغمه
پاسخ
مرسی عزیزم ایشالا
حبه قند
17 آذر 92 20:17
عزیز دلم هیراد به وجود مامان ماهی مثل تو افتخار می کنه. مبارک باشه ست زنبوری نی نی عزیزم. مطمئن باش به همه کارهات میرسی. موفق باشی عزیزم.
مامان نغمه
پاسخ
قربونت برم عزیزم حبه قندمو ببوس...
مامان نی نی کوچولو
17 آذر 92 20:51
سلام مامان نغمه گلامیدوارم که هم شما وهم نی نی نازت خوب خوب باشیدانشاالله دیگه چیزی نمونده نی نی نازت بیاد تو بغلت خیلی مواظب خودت باش وآرزو میکنم زایمان راحتی داشته باشی عزیزمبرای منم دعا کنی مامانی ،بااجازه لینکتون کردم خوشحال میشم دوست های خوبی برای هم باشیم
مامان نغمه
پاسخ
مرسی عزیزم از لطفت هم ممنونم... خوشحالم به من سر زدی...