هیرادهیراد، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

مزمزۀ عشق ما: هیـــــــــــراد

سرهمی بافتنی!

1392/7/20 19:24
نویسنده : مامان نغمه
642 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق خوردنی من!

دیروز با همدیگه رفتیم مهمونی... یه مهمونی که من و تو بودیم و بابایی توی ماشین منتظرمون! خونۀ خاله سمیرا (خالۀ بابایی) مراسم دعا بود... منم خیلی خسته بودم و واقعا نمی تونستم برم، اما خب زشت بود دعوتشونو رد کنم و نرم... تند تند حاضر شدم و راهی شدیم... اوایلش خوب بودم اما کم کم احساس کردم دلم سفت شده! گفتم کار شماست دیگه... اومدیم خونه هم... و امروز صبح به خاله ندا که گفته بودم بپرسه از دکتر دوباره اس ام اس زدم... و اونم موقعی که داشتم مقنعمو سر میکردم از خونه برم بیرون به قصد محل کار، گفت باید خیلی دقیق بشم که این سفت شدنا انقباضه یا شمایی! خب منم نمی تونستم بفهمم! این شد که سریع راهی بیمارستان شدم چون دکترم امروز درمانگاه بود... و ازش خواستم ازم توکومتری (نوار انقباض) بگیره... دکتر اصراری نداشت ولی خب انجام دادم... یه ربع شایدم بیشتر صدای قلب شمارو گوش کردم... هی تند میشد هی کمتر... خیلی بامزه بود!

دکتر گفت انقباض نیست و از من خواست سرم به کار خودم باشه! خب همچین خواسته ای سخته! من به شدت ذهنم درگیر شده! اصلا انگار مسموم روحی شدم! (به قول خاله ندا!!)

ایشالا که دیگه اون حس و حال بد و درگیریای ذهنی نمیاد سراغم...

اینو تازه برات بافتم و تمومش کردم! یه سرهمی... نمی دونم خوشگله یا نه! ولی من و بابایی خیلی دوستش داریم... اولین لباسیه که توی عمرم بافتم! قبلا فقط کلاه و شال بافته بودم...

مبارکت باشه گلم...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامي غزل
21 مهر 92 9:41
سلام نغمه جونم مبارك ني ني باشه
التماش دعا عزيزم برا ما هم دعا كن


سلام دوستم...
قربونت برم ما هم محتاجیم
مادرانه
21 مهر 92 11:28
مامانم خیلی قشنگ شده ...نی نیتم اینو بیشتر دوست داره چون دست باف مامانشه با اون چشای قشنگش بافته .مبارکه


فدات بشم الهی
فرزانه مامان علی اکبر
24 مهر 92 10:34
سلام خاله نغمه جون؛ واقعا بافتنیتون زیبا بود احسنت به این سلیقه؛ راستی نغمه جون نینی هامون تقریبا همسن هستن با یه چند روزی اختلاف؛ انشاالله شما هم بسلامتی زایمان کنی؛ ممنون که به ما سر زدی؛ شما هم لینک شدی عزیزم؛ من تا حالا نمیدونستم جزء لینک شما هستم وقتی امروز دیدم خییییلی خوشحال شدم


سلام عزیزم... خواهش گلم منم خیلی خوشحالم که با شما همراهم خانومی... ایشالا بسلامتی و دل خوش این دورا ن طی بشه...
گلی
26 مهر 92 11:55
سلام عزیزم. به به چه مامان با سلیقه ای. منم متوجه شدم نی نی خودش رو گاهی جمع میکنه و باعث میشه شیکمم سفت شه. ولی قشنگ دیگه دستم اومده سرشه که فشار میده!!!خیلی فکرت رو درگیر نکن، دیگه چیزی نمونده نی نی به سلامتی بیاد بغلت


چه بامزه... من هنوز نمی دونم کجاها کجاهاشه ))
ایشالا به امید خدا عزیزم
خاله نسترن
3 آبان 92 22:40
ای جووووووووووووونم !


عزیزی خاله