هیرادهیراد، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

مزمزۀ عشق ما: هیـــــــــــراد

بابایی مهربون...

1392/3/21 12:39
نویسنده : مامان نغمه
403 بازدید
اشتراک گذاری

قند عسلم...

میخوام امروز از بابایی بگم...

از بابایی که یه روزی از روزای خیلی دور... 9 سال پیش... خدا مهر ما رو توی دل همدیگه انداخت... سختیای زیادی کشیدیم ولی مال همدیگه شدیم... از بابایی که مهربونیش همیشه برام قشنگترین خصلتشه... که بابایی مهربونت این روزا خیلی هوای منو داره... هر روز صبح که میخواد بره سرکار اول به شما یه سلام می کنه و میگه مواظب خودت و من باشی و می بوسدت و میره... منم بابایی رو به خدا می سپارم و از شمام میخوام برای همیشه سلامت بودنش دعا کنی... از بابایی که تا عصر خیلی حالمو می پرسه... قسمم می ده روزایی که توی خونه هستم اصلا کار نکنم... و این مدت که اومدین خونۀ خودمون خیلی زحمت کشیده... بابایی که هیچ وقت ظرف نمی شست حالا هر شب یه خروار ظرف می شوره! به این میگن حس همکاری مامانی... اینکه بابایی می دونه من نباید زیاد به خودم فشار بیارم و کمکم می کنه... اینکه هوای منو داره تا این روزا خیلی خوب طی بشه...

توام همیشه یادت باشه... همکاری و هوای همدیگه رو داشتن یکی از بهتری ویژگیهای اخلاقیه گلم... مخصوصا توی روزای سخت، که همیشه یاد آدم می مونه کیا کنارش بودن، کیا هواشو داشتن و کیا واقعا بین زبون و عملشون فاصله ای نبود و نیست...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)