هیرادهیراد، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه سن داره

مزمزۀ عشق ما: هیـــــــــــراد

وروجک مامان...

1393/8/3 12:11
نویسنده : مامان نغمه
644 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل انگیز مامان...

5شنبه تولد خاله ندا بود... و خب چون توی سالن بود و همه جوونانه، نمی شد شما رو ببرم... موندی پیش مامان قشنگ... و هم دمار مامان قشنگو درآوردی هم خودتو... آخه گوگولی من، چرا دیگه با مامان قشنگ هم نمی خوابی؟ ساعت 9 و نیم بود مامان قشنگ گفت خیلی خواب می اد و میخواد بخوابوندت، و ساعت 11 و نیم بود که گفت به زوووووووووووووور خوابیدی... یعنی در این حد... آخه طفلکم گناه داری... مامان قشنگ هم... چرا اینطوری شدی؟ روز قبلشم من رفتم آرایشگاه بابا پیش شما بود، خوابوندمت و رفتم، اما 5 دقیقه بعد یکی اشتباهی زنگ خونه رو زده و شما از خواب پریدی و دیگههههههه نخوابیدی و فقطم گریه کردی و بهونه گرفتی... ناز دونۀ مامان اذیت میشی اینطوری... درسته من دیگه سرکار نمی رم و فعلا هم با اینکه موقعیتش هست قیدشو زدم، ولی آخه آخرش چی؟

هفتۀ پیش عمه مریم و همسرش مهمونمون بودن...

فرداش هم عمو علی و خاله فاطمه و عمو مهدی و خاله مریم و عمو هادی و زنعمو فاطی شام تشریف آوردن به خونمون... شما هم که مثل همیشه مهمون دوست، تاااااااااااا ساعت 12 و نیم قشنگ بیدار موندی! بعدشم که رفتیم خونۀ مامان قشنگ چون من فرداش باید جایی می رفتم بهتر بود که نصفه شب بریم اونجا، و بازم بیدار بودی تا یه ساعت بعدش حداقل...

وروجکی شدی ها...

دو سه روزه یاد گرفتی که خودت قشنگ دستتو میگیری به هر چیزی که فکر میکنی محکمه و بلند میشی، البته دستتو میگرفتی و روی زانوهات وایمیستادی اما الان دیگه کف پاهاتو میاری روی زمین و می فهمی اینطوری می تونی بایستی... و اگه یه کم ولت کنم اطرافتو، خودت می ایستی، البته نه همینطوری، بلکه وقتی مثلا چیزی رو گرفتی... :)

روزی چند بار می برمت توی اتاقت و به استیکرات سلام می کنی... و نازشون میدی... سلام جوجو... و می خندی و میگم بهت که نازش کن و شما نازش میکنی... البته هنوز فشار دستت و مهارش دست خودت نیست، بیشتر انگار می زنیش ولی هدفت همون ناز دادنه کوچولوی من... بعد از جوجو نوبت عکس من و بابا مهدی و خودته... و بعد ازون آقای زرافه... و بعد برمیگردیم و اون دیوار خرگوش و سنجاب و میمونی... که اینا دورن بالای تختتن و نمی تونی نازشون بدی فقط سلام می دیم... و بعد هاپوی روی در تختت... امروز برام جالب بود که بعد از آقای زرافه خودت سرتو برگردوندی یعنی الان نوبت خرگوشه! الهی فدات بشم...

تازه تر اینکه، هر چی برات خوشایند نباشه پشت سر هم هی میگی نه نه نه نه! با ناله ها!!! :))

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

نسترن
4 آبان 93 9:42
عزیزم هیراد ... چه سن شیرینیه الان ... میگم با می می عادت داره بخوابه؟ پستونک نمی خوره ؟
مامان نغمه
پاسخ
می می عادت داره و اینکه خودم بغلش کنم بچرخونم! نه بابا هر کاری کردیم کلا پستونک نگرفت
مادرانه
4 آبان 93 15:24
پسرمو قربون...خیلی ماشاالله باهوشه...شما که نبودی هر کاری منو بابات انجام میدادیم درست همون کارارو میکنه ...بعدشم درست عین بچگی خودت مبشینه عکسشو برات فرستادم نگه دار بزار بعدن ببینه ..فداش بشم جیگروووووو
مامان نغمه
پاسخ
ای جون دلم... مرسی که باهاش بازی کردین... آره فدات بشم عشق میکنم نشستنشو می بینم
دخملی
5 آبان 93 8:33
الهی چقدر به تو عادت داره... عکس جدید بزار دختر... دلم ضعف رفت براش
مامان نغمه
پاسخ
خیلی چشم هنوز منتقل نکردم عکسارو همه رو با هم می ذارم
مامان حبه قند
9 آبان 93 2:32
ای وای که منم همین مشکلات رو دارم.چقدر سخته.نی نیروانا اصلا شیشه نمیگیره ومن نمیدونم چطور برم سر کار
مامان نغمه
پاسخ
آخی... باید کم کم به زورم شده عادتش بدی... حالا غذاخور بشه بهتره
مرواريد
19 آبان 93 13:59
اول از همه يه تبريك بابت وبلاگ قشنگ هيراد جون. تازه توي كامنتهاي امروز فهميدم پسرمون وبلاگ داره كه از مادر خوش ذوقي مثل شما بعيد نبود. حالا اين دير متوجه شدن از كوتاهيه منه يا مسايل ديگه نميدونم. خدا پشت و پناه تك تك لحظه هاتون دوست عزيزم.
مامان حبه قند
28 آبان 93 2:50
چرا مامان هیراد نمی.نویسی؟؟؟؟
NILOUFAR
29 آبان 93 2:19
یادته وقتی هیراد تب کرده بود اومدم و بهت گفتم باید قوی تر باشی.. اومدم عذر خواهی که که بابت موردی که تجربه اش رو نداشتم نظر داده بودم.
مامان نغمه
پاسخ
عزیزم الهی همیشه گل پسرت سلامت باشه
مامان حبه قند
6 آذر 93 1:57
چرا دیگه نمی نویسی
مامان عاطفه
8 آذر 93 7:05
سلام خانمی هیرادی خوبه؟؟ ببوسش از طرف من اینم ادرسه جدیدمونه که گذاشتم
مامان نغمه
پاسخ
عزیزی ممنون
مامان بهراد
18 آذر 93 23:42
مامان نغمه جون کجایی؟ ایشالا که خوب هستید؟
مامان نغمه
پاسخ
قربونت
مامان ستیا
9 دی 93 11:22
بچه هامون دیگه بزرگ شدن هر چیزی رو قبول نمی کنن الهی بگردمش. تولدش مبارک مامان نغمه چه قدر زود گذشتتت
مامان نغمه
پاسخ
واقعا عزیزم چه زود
مامان حديث
10 دی 93 0:34
سلامت بشي عزيزم اسمتم خيلي نازه
مامان نغمه
پاسخ
مرسی عزیزم