هیرادهیراد، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

مزمزۀ عشق ما: هیـــــــــــراد

این مدت

1393/7/24 13:09
نویسنده : مامان نغمه
957 بازدید
اشتراک گذاری

مامان به دورت بگرده الهی...

این روزا هی واسه خودشون شب و صبح میشن و من و شما هم از روی تقویم می پریم... نه ببخشید، تاتی تاتی می کنیم تا بهتر یاد بگیری...

اولین عروسی زندگیتم رفتی پسرم... عروسی برادر دایی مهدی... جاری خاله ندا چشمک

من به هزار زور و بلا مامان قشنگ و بابا یدی رو دعوت کردم خونمون، ناهار به صرف آبگوشت!!! بعد همین غذا از گلوم رفت پایین بابا مهدی منو برد رسوند آرایشگاه کوچه بغلی! و بعد از تموم شدن کارم اومد دنبالم و حاضر شدیم و رفتیم... شما از لباست اصلا راضی نبودی و سالن هم گرم بود... می می منم که به شدت دردناک شده بود نمی تونستم خوب بغلت کنم، شمام شیر می خواستی، آخر سر، آخرای وقت بعد از شام رفتم اون پشت مشتا و لباسمو نصفه درآوردم!! و به شما شیر دادم... الهی عروسیتو ببینم قند عسلم...

پسر گلم چهاردست و پا رفتنت سریع شده، مجبور شدم روی سنگهای جلوی تی وی و کتابخونه رو پتو بندازم، خونه زشت شده، زشت نه، یه طور دیگه شده ولی خب لازمه... باید برای شما منطقه امنی باشه... منم که همش دنبالتم... یعنی هر جا می ری منم چهاردست و پا بالا سرت میام... که یه وقت حواست پرت نشه بچرخی کلت بخوره زمین فدات بشم...

نحوه حرف زدنت عوض شده... مثل اون کلیپه که بچه کوچولوئه داشت کتاب می خوند دالی دالی دالی حرف میزنی... اینقد قربونت میشم که حد نداره... این به خاطر اینه که یاد گرفتی زبونتو در جهت دیگه ای هم بچرخونی...

تا بغلت می کنم و از جلوی آیفون رد میشیم هی دستتو دراز میکنی... گاهی اوقات یکی از بازیهامون اینه که صفحه آیفونو روشن کنم و ببینی... یه ذوقی می کنی که حد نداره... و وقتی چشمت می افته به در ورودی هی می خوای بری بیرون... و تا در رو باز می ک:/.,م و می برمت بیرون هی می گی دَدَ ... دَدَ... منم فدات میشم... عاشق کلاهاتی... تا کلاه می ذارم روی سرت کیف میکنی می فهمی که می خوایم بریم ددر... قربونت بشم که مثل مامان و بابات ددری شدی...

الان دیگه هی می خوای از همه چی بالا بری... دستتو می گیری و زانوهاتم محکمتر شدن ماشاالله و روی زانوهات وایمیستی، و وقتی بهت یه کم کمک کنم بلند میشی و ایستاده قرار می گیری...

همچنان علاقه مندیت به اسباب بازیهات خیلی کوتاه مدته... توجهت به تی وی هم زیاد نیست، ولی خب بین برنامه های بچه ها، چرا رو دوست داری...

از غذاهای جدیدت بگم...

برات اشکنه کودک می پزم! خیلی دوستش داری... شوید پلو با ماهیچه... کته با مرغ... سوپهای مختلف... حلوای رقیق... ماکارونی رو که دیگه نگووووو به شدت دوستش داری... ماکارونی رو شل برات برمیدارم... هنوز دندون نداری که عشقم... دکتر گفته بود پاچه گوسفندی بهت بدم و منم لبیک گفتم، البته هنوز فقط بهت آبشو دادم و برات باهاش کته پختم و سوپ... پای مرغ هم گفته بود می تونی بخوری که من می پزم و با آبش برات سوپ درست میکنم عزیزم...

اوایل خیلی غصه می خوردم که ماست دوست نداری چون من عاشق ماستم! ولی الان هر چقدر بهت ماست بدم می خوری... این یعنی که عادت غذایی بچه ها تغییر میکنه و ما نباید اگه مدتی اصرار کردیم و جواب نگرفتیم دیگه بی خیال بشیم... من با اینکه می دیدم شما هی رو برمیگردونی و می دی بیرون، بازم امتحان میکردم تا بالاخره عاشق ماست شدی... ماست خیلی برات خوبه عزیزدلم...

موز رو هم اوایل توی فرنی می ریختم بدت می اومد... الان هر از گاهی رنده می کنم و با شیرخشک قاطی می کنم و می خوری...

کلا این روزا و شبای من فقط محو دیدن شماست عشقم...

خیلی می خوامت... راستی یه گله هم بکنم... نازنین ِ مامان... چرا دیگه توی بغل بابا نمی خوابی؟ چرا مامان قشنگ هم به سختی می تونه بخوابوندت؟ خب فکر نمی کنی این طوری من هر جا باشم همش فکرم پیش شماست؟

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان حبه قند
26 مهر 93 16:40
الهی خاله دورت بگرده که ماشاله داری بزرگ میشی.همیشه تنت سالم خاله جون
مامان نغمه
پاسخ
خدا نکنه خاله جووونم
مامان بهراد
1 آبان 93 11:12
الهی عزیزم نی نی هامون هر روز بزرگ و بزرگتر میشن و ما فقط میتونیم خدا رو شکر کنیم. بهراد هم ماست دوست نداره ولی من انقدر میدم تا بالاخره خوشش بیاد دکتر چرا گفت پاچه بهش بدی؟ دستور اشکنه کودک و ماکارونی رو لطفا" بهم بگو.
مامان نغمه
پاسخ
فقط شکر منم همین کارو کردم، هی عق زد هی به مرور براش تکرار کردم الان خیلی دوست داره دیگه... علت خاصی نداشت هر ماه که برنامه غذایی بهم میده یه سری چیزارو اضافه میکنه عزیزم چشم
مادرانه
4 آبان 93 15:18
قربونت برم تو ی مامان خوبی هستی عزیزم....درضمن هیراد هرچی بزرگتر بشه وابستگیشم به تو زیادتر میشه ...الهی که دورش بگردم پسرمو خوردنی شده هزار ماشاالله
مامان نغمه
پاسخ
مرسی مامان لطف داری خدا نکنه
مامي غزل
18 آبان 93 20:59
سلام عزیزمممم الهی ماشاله حسابی بزرگ شدی من مدتی نبودم توی وبلاکم می نویسم شرح وقایع رو اون سفره بازی رو از کرج مرکز شمیم خزیدم 100 تومن و خیلی عالی هست هنورم استفاده می کنم .ببخشید دیر شد