اولین غلت زدن... اولین غذا
از چی بگم؟
از غیرمترقبه بودن بعضی حرکاتت؟
مامانم...
خونۀ مامان قشنگ بودیم... من همیشه هر جا شما باشی دورتادورتو بالش می ذارم... حتی وقتی کوچیکترم بودی... روی تختشون خوابیده بودی و منم دورتو بالش بارون کرده بودم... نق نق کردی... اومدم و کنارت دراز کشیدم و بهت شیر دادم... برگشتم سر کتاب خوندنم... توی پذیرایی... چند دقیقه بعد دیدم دوباره صدای نق نق میاد! برگشتم و دیدم... دیدم یادم رفته بالش دومیه رو بذارم و شما... بله گل پسرم... برای اولین بار غلت کامل زده بودی... مونده بودم خوشحال باشم یا ناراحت! خوشحال از اولین غلت کامل شما... و ناراحت از اینکه اگه یه کوچولو اینورتر بودی چی؟ همیشه وقتی حواسمون نیست یه چیزایی میشه که حواسمون باشه...
خدا رو شکر می کنم پسرم که شما وسط تخت خوابیده بودی...
خدا رو شکر میکنم که 9 اردیبهشت 93 شاهد اولین غلت زدن کامل شما بودم... علت نق نق کردنتم این بود که گیر کرده بودی
اینم عکس اولین غذایی که خوردی... چهارشنبه دهم اردیبهشت...
لعاب برنج و سیب زمینی و هویج... خیلیم دوست داشتی... قربونت بشم نوش جونت