هیرادهیراد، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

مزمزۀ عشق ما: هیـــــــــــراد

اولین غلت زدن... اولین غذا

1393/2/12 7:25
نویسنده : مامان نغمه
596 بازدید
اشتراک گذاری

از چی بگم؟

از غیرمترقبه بودن بعضی حرکاتت؟

مامانم...

خونۀ مامان قشنگ بودیم... من همیشه هر جا شما باشی دورتادورتو بالش می ذارم... حتی وقتی کوچیکترم بودی... روی تختشون خوابیده بودی و منم دورتو بالش بارون کرده بودم... نق نق کردی... اومدم و کنارت دراز کشیدم و بهت شیر دادم... برگشتم سر کتاب خوندنم... توی پذیرایی... چند دقیقه بعد دیدم دوباره صدای نق نق میاد! برگشتم و دیدم... دیدم یادم رفته بالش دومیه رو بذارم و شما... بله گل پسرم... برای اولین بار غلت کامل زده بودی... مونده بودم خوشحال باشم یا ناراحت! خوشحال از اولین غلت کامل شما... و ناراحت از اینکه اگه یه کوچولو اینورتر بودی چی؟ همیشه وقتی حواسمون نیست یه چیزایی میشه که حواسمون باشه...

خدا رو شکر می کنم پسرم که شما وسط تخت خوابیده بودی...

خدا رو شکر میکنم که 9 اردیبهشت 93 شاهد اولین غلت زدن کامل شما بودم... علت نق نق کردنتم این بود که گیر کرده بودی راضی

اینم عکس اولین غذایی که خوردی... چهارشنبه دهم اردیبهشت...

لعاب برنج و سیب زمینی و هویج... خیلیم دوست داشتی... قربونت بشم نوش جونت

 

پسندها (1)

نظرات (5)

دریا
12 اردیبهشت 93 20:09
سلام نغمه عزیزم خدا رو شکر عزیزم که خوشحال و شادی ان شالله همیشه شاهد خوشی هاای هیرادت باشی
مامان نغمه
پاسخ
سلام عزیزم مرسی گلم
دریا
12 اردیبهشت 93 20:10
راستی یادم رفت 4 ماهگیت مبارک خاله جون ان شالله 120 ساله شی
مامان نغمه
پاسخ
مرسیییییییییی خاله
مادرانه
13 اردیبهشت 93 2:17
عزیزم هرروز شاهد ی چیز تازه خواهی شو،و با دیدنشون غرق شادی میشی ....ومن بهت تبریک میگم عشقم بعد از این باید هواستو بیشتر جمع کنی
مامان نغمه
پاسخ
فدای تو بشم الهی
ماهان
13 اردیبهشت 93 9:03
ای جوووووووووووونم
مامان نی نی کوچولو
13 اردیبهشت 93 10:47
مبالکه مبالکهآفرین به گل پسری.وای خدا رحم کرده.آره دیگه عزیزم همیشه کارها برعکس میشه دیگه.اتفاقعا چند روز پیش یه دوست خانوادگی داریم.به من میگفت که من پسرمو همیشه زمین میذاشتم حالا یه روز اتفاقی خونه ی مامانم گذاشتمش رو مبل.میگفت تا اون وقت اصلا غلت نزده بود.اومد اولین غلتشو رو مبل زد افتاد رو سرامیک.سرش خورد زمین.میگه منو میگی یه حالی شدم کم مونده بود از حال برم.دیدم فقط یه ذره گریه کرد دیگه آروم شد.خدا را شکر هیچیش نشده بود.اینو که به من نگفت من از اون موقع طاها را رو مبل نمیذارم.آخه همیشه رو کاناپه درازش میکردم.از اون موقع چشمم ترسیده همش زمین میزارم.خدا به اون بنده ی خدا خیلی رحم کرده.خلاصه اینجوری خانم همیشه باید حواسمون باشه.میبوسمت عزیز دلم
مامان نغمه
پاسخ
ای جانم خدا چه رحمی کرده من بودم سکته کرده بودم...